سلام دیروز بعد از ظهر مامان نی نی خیلی دلش گرفته بود برای همین گفت بریم گردش ، عمه ها با مامان نی نی اماده شدن برن پارک کنار خونه اما پدر بزرگ نی نی از اونجایی که خیلی تعصبی بود گفت لازم نیست الان پارک خیلی شلوغه مامان نی نی ناراحت شد گفت نی نیم داره گریه می کنه منم گفتم فردا باخودم می برمت دانشگاه . امروز صبح رفتیم دانشگاه یکم تفریح کردیم بعد یواشکی دو تا گل چیدیم " رئیس دانشگامون گفته من حاظرم چشمامو کور کنید اما گل نچینید... بعد رفتیم بازار لباس های بچه کوچولوهارو قیمت کردیم "از اونجا که همه ی خانم ها مامایی سرخود تشریف دارن بچه دو هفته رو تشخیص دادن پسره " ولی من دخترو بیشتر دوست دارم اما در کل فرقی نمی کنه
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |